اگر گل نخریم…

کشور ایران با قرار داشتن روی کمربند خشک زمین و مدیرت نامطلوب منابع آب و استفاده‌های بی‌ملاحظه از این مایه زندگی، یکی از بالاترین نرخ‌های بیابان‌زایی جهان را دارد. در این میان تغییرات اقلیمی و گرم شدن کلی زمین سبب تشدید خشکسالی‌ها و شتاب روند بیابانی شدن ایران شده است.

به نظر می‌رسد بحران آب و بیابان‌زایی عواقب سخت و دشواری را برای ایران رقم خواهد زد. جنگ آب، مهاجرت‌های اجباری آوارگان آب را در عرصه اجتماع به همراه خواهد داشت؛ در عرصه اقتصاد هم گرسنگی و فقر و از دیدگاه سلامتی، تشنگی و انواع بیماری‌ها و در نهایت نابودی حیات انسانی و جانوری و گیاهی را به همراه خواهد داشت.

در پهنه کشوری که همه ما بارها سروده و خوانده‌ایم: «چو ایران نباشد تن من مباد» هشدار و جدی گرفتن بحران آب و مقابله با بیابان‌زایی، نیازمند حرکت‌های مردمی است. مردم بایستی مطالبه کنند تا مسوولان بیشتر از همیشه به این موضوعات به جدیت پرداخته و با بسیج همه امکانات رزق و روزی و حیات مردم را که جزو حقوق اولیه هر شهروندی است، تامین کنند. در همین راستا عده‌ای از کنشگران اجتماعی طرفدار محیط زیست و سازمان‌های مردم‌نهاد برای جلب توجه همگان به موضوع کم‌آبی و اثرگذاری بر تصمیم‌های مدیران، یک کارزار (کمپین) نخریدن گل شاخه‌بریده راه‌اندازی کرده‌اند.

گرچه فلسفه مطالبه مردمی و مشارکت مردم در حل مسائل ملی و حفظ منافع ملی قابل ارج و احترام است اما در این میان باز هم باید منافع مردمی در این حرکت اجتماعی در نظر گرفته شود. هدف این ملاحظه آن است که حرکت مردمی خود تبدیل به ضدحرکت مردمی نشود؛ یعنی گروهی از مردم را در مقابل گروهی دیگر از مردم قرار ندهد.

بدیهی است که حرکت مردمی باید به اصولی پایبند بوده و هدف آن حفظ منافع ملی و همگانی باشد. سوال من از دوستان طراح این ایده که «گل نخریم» آن است که درست است که گل شاخه‌بریده جزو اقلام ضروری سبد مصرفی خانوار مثل نان و گوشت و میوه نیست، اما آیا در جریان ایجاد این کمپین؛ به سرنوشت بازیگرانی که در چرخه تولید و عرضه این محصول هر کدام نقشی بازی می‌کنند، فکر شده است؟

این بازیگران با درآمدی که از فروش شاخه‌شاخه گل به دست می‌آورند، زندگی خود را تامین می‌کنند و منافعی برای من و شما به وجود می‌آورند که کلیت جامعه نیز از آن منافع به طور غیرمستقیم بهره‌مند می‌شود. اگر ما گل نخریم، آنها چه کنند؟ چه کار دیگری در پیش بگیرند؟ چگونه زندگی خود را تامین کنند؟ سرنوشت آنها و خانواده آنان چه می‌شود؟

این صنعت شامل رده‌های شغلی فراوانی می‌شود؛ از جمله تولیدکننده گل شاخه‌بریده، فروشندگان و مغازه‌داران، صادرکنندگان، نیروی انسانی فعال در شرکت‌های بازاریابی، حمل و نقل‌کنندگان و سایر فعالیت‌هایی که به خاطر همین شاخه گل به وجود آمده و محل ارتزاق هزاران نفر است. بگذریم از اینکه شاید به نظر خیلی‌ها گل مظهر لطافت و دوستی و عشق است و نبودش یک جای خالی در زندگی است.

نگاهی به آمار تولید گل

اگر نگاهی به آمارها بیندازیم، شاید نوع حرکت‌های مردمی ما تغییر جهت دهد و به سمت و سویی برود که حرکتی را شروع کنیم که کمترین هزینه را برای تعداد کمتری و بیشترین منافع را برای همگان به همراه داشته باشد. در ضمن بر اساس اصل جبران، برای گروهی که متضرر می‌شوند، باز هم باید حرکتی مردمی شکل بگیرد که از آنان در مقابل شغل‌شان و درآمدشان حمایت شود.

بر اساس آخرین آماری که وزارت جهاد کشاورزی منتشر ساخته است، در سال ۱۳۹۲ تعداد ۱۰ هزار و ۷۱۷ نفر بهره‌بردار در تولید گل و گیاهان زینتی فعالیت دارند که اگر بعد خانوار را سه نفر در نظر بگیریم، یعنی ۳۲ هزار و ۱۵۱ نفر فقط از محل تولید گل و گیاهان زینتی زندگی خود را گذران می‌کنند. حال اگر بقیه مشاغل وابسته به شاخه گل را اضافه کنیم، طبیعتاً این رقم فراتر از آن خواهد شد.

نکته دیگر اینکه در سال ۱۳۹۲ حدود ۱۷۶۱ هکتار فضای گلخانه‌ای برای تولید گل شاخه‌بریده در کشور وجود داشته یعنی مکانی برای تولید گل احداث شده و سرمایه‌گذاری صورت‌ گرفته تا از محل این سرمایه‌گذاری، تولید و درآمدی و سودی حادث و عاید سرمایه‌گذاران شود. در این سطح در سال ۱۳۹۲ حدود ۱۴۵۶ میلیون شاخه گل تولید شده که با محاسبات صورت‌گرفته در هر مترمربع ۸۲ شاخه تولید شده است.

علاوه بر این آمار گمرک ایران نشان می‌دهد در سال ۱۳۹۳ ارزش صادرات گل‌های رز حدود ۲۹۵ هزار دلار و گل‌های داوودی حدود ۱۲۶ هزار دلار بوده که جمعاً حدود ۴۲۲ هزار دلار ارزآوری از این دو نوع گل تولیدی برای کشور حاصل شده است. این رقم معادل ۱۱ میلیارد و ۸۷ میلیون ریال است.

اگر گل نخریم…

حال اگر قرار باشد کسی گل نخرد و تولید و فروش و صادرات گل تعطیل شود، اولاً جمعیتی قابل توجه به بیکاران کشور اضافه می‌شود، ثانیاً سرمایه‌هایی راکد شده و بدون تکلیف می‌مانند (گلخانه‌ها)، ثالثاً تامین هزینه زندگی جمعیت بیکاران با توجه به تورم دغدغه دیگری می‌شود و بخشی از درآمدهای غیرنفتی کشور حذف و وابستگی به نفت بیشتر

می‌شود. در کنار آن انگیزه ورود سرمایه‌گذاران به تولید کاهش می‌یابد و در این فضای نااطمینانی اقتصاد کشور این حرکت‌های اجتماعی فضا را برای کسب و کار شکننده‌تر و نامطمئن‌تر می‌کند.

اگر قرار باشد هر چه ضروری نیست و در سبد مصرف خانوار نیست، کمپینی برای عدم خرید و تقاضای آن به وجود آید، خیلی از کالاهای دیگر هستند که می‌توان با آنها چنین رفتاری داشت؛ مثل چمن یا کاغذ.

به نظر می‌رسد نگاه حرکت‌های اجتماعی باید به سمت و سویی برود که مشکلات اصلی و اصولی از آنجا آب می‌خورد. وقتی برای تولید یک برگ کاغذ A۴ تا ۱۰ لیتر آب مصرف می‌شود، برای تولید یک کیلوگرم برنج حدود ۲۴۹۷ لیتر آب، برای یک کیلوگرم نان حدود ۱۶۰۸ لیتر آب، برای یک کیلوگرم سیب‌درختی ۸۲۲ لیتر آب، برای یک کیلوگرم موز ۷۹۰ لیتر آب، برای یک کیلوگرم گوشت مرغ ۴۳۲۵ لیتر آب و برای یک کیلوگرم گوشت گاو ۱۵۴۱۵ لیتر آب مصرف می‌شود و ما به راحتی این مواد غذایی را به ضایعات تبدیل می‌کنیم.

وقتی در استحمام و شست‌وشو، بی‌دریغ و سخاوتمندانه شیر آب را باز می‌گذاریم و ساعت‌ها در حمام آب را هدر می‌دهیم، چرا حرکتی برای مصرف بهینه صورت نمی‌گیرد؟ چرا نگوییم: «هر برگ کاغذ=۱۰ لیتر آب؛ حواس‌مان باشد آب را هدر ندهیم»؟ چرا حرکتی راه نیندازیم و از حاکمیت نخواهیم که دولت با سیاست‌های خود، فرهنگ مصرف آب در بخش‌های مختلف جامعه را تغییر دهد تا به ضرر منافع ملی نباشد؟

چرا حرکتی راه نیندازیم که از مسوولان بخواهیم آمار و اطلاعات را در اختیار افکار عمومی قرار بدهند که چه برنامه‌ای برای مدیریت بحران آب دارند و با چه بودجه‌ای؟ و نتایج فعالیت‌هایشان تاکنون چه شده است؟ چرا حرکتی راه نیندازیم و خواهان این نباشیم که فناوری جدید و مدیریت جدید در بخش آب به کار گرفته شود تا صرفه‌جویی در مصرف آب و ذخیره‌سازی آن صورت گیرد؟ به نظر من لازم است کنشگران اجتماعی دغدغه‌های اساسی آب را شالوده حرکت‌های اجتماعی خود قرار دهند تا هم مردم و هم دولت موظف به تغییر رفتار خود شوند و انگیزه لازم برای این کار را نیز داشته باشند./

 

http://www.iana.ir/fa/tiny/news-23592

نوشتن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *